مشق خواستنی


سلااااااااااااااااام به دوستای گلم ممنون لطف میکنید و بهم سر میزنید.  اماااااااااااا محض اطلاعتون بگم من هر دوتا وبلاگمو انتقال دادم به بلاگفا اگه دوس داشتین اونجا حتما بهم سر بزنید منتظرحضور سبزتون به همراه نظراتتون هستم

اینم آدرسم http://soltanrok.blogfa.com و http://zendginaameh.blogfa.com

منتظرما . دوستون دارم


چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

کاش ...........


کــــــاش مـخــــــابـــرات
یـــه روز صـبــــح بـهـــت اس ام اس مـیــــداد:
مشترک محترم و عزیز ما،
شما قبلا در طول روز فلان شماره رو دویست بار میگرفتی
اس ام اس که حرفش رو نزن،
اینقدر زیاد بود که ما حساب کتابش از دستمون در میرفت
حتی بعضی اوقات اس ام اس هاتون اینقدر خوشگل بود
که برا خودمون سیوش میکردیم
حتی یه شب، ( پاییز بود فکر کنم)،
اینقدر حرفای خشگل خشگل میزدین و ما هم هی گوش میدادیم

که پای تلفن خوابمون بردرفیق
،

یادمون رفت بقیه پول تلفن شما رو حساب کتاب کنیم
حالا مشترک
حالا مشترک محترم و عزیز،
چی شده که این روزا دیگه خبری ازت نیست؟
چیزی شده؟
چرا اون شمارهه رو دیگه نمیگیری؟
یه اس ام اس خالی هم حتی نمیدی
منِ مخابرات، اون دوره رو باهاتون زندگی کردم، حقمه که بدونم
تو هم اس ام اس بدی بگی:بیخیال رفیق ،این روا هم میگذره...


شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

ما نسل بوسه های خیابانی هستیم

ما نسل بوسه های خیابانی هستیم

نسل خوابیدن با اس ام اس

نسل دردودل با غریبه های مجازی

نسل جمله های کوروش کبیر و دکتر شریعتی

 

نسل کادوهای یواشکی

نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس

 

نسل سوخته...نسل من نسل تو

یادمان باشد هنگامیکه دوباره به جهنم رفتیم بین عذابهایمان بگوییم یادش بخیر دنیای ما هم

همینطور بود...

"مثل جهنم"!

 


 


شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

انتظار .......

روی دیوار

روی سایه ایـــــ که به جا مانده از تو


چشــــم می کشم و دهانی که بخندد

به این همه تنهایی و انتـــظار ...

این خانه بعد از تو فقـــــط دیوار استـــــ

و تکه ذغالی که خطــــ می کشد

نیامدنت را ...


پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

انسان !!!!!!!!!!!!!

خداوند بود و من و تو

تنهای تنها

ساقه ات در تمام وجود خاکی ام ريشه

دوانده بود که آن ناشناس از راه رسيد

تو را چيد و با خود به آن شب خيس پراز شهوت برد

در زير پيکر سنگين آن ناشناس از فرط لذت و درد !



ادامه مطلب

پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

خاطراتم ........

آقای شهردار

لطفا بگویید اینقدر عوض نکنند

رنگ و روی این شهرِ لعنتی را !

این پیاده رو ها

میدان ها، …

رنگِ این دیوارها …..

خاطراتم دارند از بین میروند…..


 


پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

زانوهاموبغل کردم !!!!!!!!!!!!

زانوهامو بغل کرده بودمو نشسته بودم کنار دیوار

دیدم یه سایه افتاد روم

سرم رو آوردم بالا

نگاه کرد تو چشمام، از خجالت آب شدم

تمام صورتم عرق شرمندگی پر کرد

گفت:تنهایی

گفتم................
:آره

گفت:دوستات کوشن؟

گفتم: همشون گذاشتن رفتن

گفتی: تو که می گفتی بهترین هستن!

گفتم:اشتباه کردم

گفتی: منو واسه اونا تنها گذاشتی

گفتم:نه



ادامه مطلب

چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

قایق کاغذی .......

 

قایق رویاهایم را به لنگرگاه عشق بردم.اما در برابر کشتی غرور کوچک بودند.

پس به سمت دریاچه ی محبت رفتم و قایق را در آب جاودانگی رها کردم.

موجی از شک آمد و با تکانی قایقم را غرق کرد.

اشتباه از من بود.رویاهایم سوار قایق کاغذی بودند!


سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

سکوت کردم ............

گفتی ســــــــــــــــالهای سرسبزی صنوبر را


فــــــــــــــــدای فصل سرد فاصله مان نکن


من سکوتـــــــــــــــ کردم!


گفتی یــــــــــــــــک پلک نزده


پرنده ی پنــــــــــــــــدارم


از بام خیال تو خواهد پریــــــــــــــــد


من سکوتـــــــــــــــ کردم!


 



ادامه مطلب

سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

هیچکس ..........

گفته بودی :یا تو یا هیچکس!!

ولی من ساده انگار فراموش کرده بودم که

این روزها هیچکس هم برای خودش کسی ست.

 

کسی حتی مهم تر از من!!!

تنها

 

 

 

 

 

 


دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

گاهی وقتا ...........

 

گاهی دلم می خواهد خــــــ ـــــودم را بغل کنم!

ببرم بخوابانــــ ـــمش!

 

لحاف را بکشم رویش!

 

دست ببرم لای مـــــــــ ـــــــوهایش و نوازشش کنم!

 

حتی برایش لالایی بخوانم،

 

وسط گریه هـــ ـــــایش بگویم:

 

غصه نخور خودم جــــ ـــــان!

 

درست می شود!درست می شود!

 

اگر هم نشــــ ــــد به جهنم…

 

تمام می شود…

 

بالاخره تــــ ــــمام می شود…!

 

 

 


دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

تو همیشه کنارم بودی...

چه لحظه هایی که در زندگی تو را گم کردم اما تو همیشه کنارم بودی

چه دقیقه ها که حضورت را فراموش کردم اما تو فراموشم نکردی

چه روزهایی که سرمو تو لاکم کردم و توی غصه هایی که فکر می کردم

تو برای تلافی کارهای بدم برام فرستادی دست و پا زدم، اما تو همیشه کاری کردی که به صلاحمه...

وقتی خسته از همه جا و همه کس ناامیدانه به تو پناه آوردم تو پناهم دادی

وقتی از آدم های دور و برم دلم گرفت و دنیا غم هاش رو بهم ارزونی کرد تو به قلبم آرامش دادی

تو با حضورت به خنده هام هدف دادی، به گریه هام دلیل دادی، به زندگیم و به نفس کشیدنم رنگ دادی...

وقتی دوستام درد دلاشون را برام گفتن و من خالصانه رو

به درگاهت براشون دعا کردم، فهمیدم که غم و غصه های دیگرون بارش سنگین تر از از غصه های خودمه...



ادامه مطلب

یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

قیامت .........

ﺍﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮔﺬﺷﺖ...
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺯ ﺍﻭ...
ﺑﮕﺬﺭﺩ.......
ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺭﺍ “ﻣﻦ ” ﺑﭙﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢنگاره: ‏ﺍﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮔﺬﺷﺖ...ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺯ ﺍﻭ...ﺑﮕﺬﺭﺩ.......ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺭﺍ “ﻣﻦ ” ﺑﭙﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢNafas‏


یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

خدای من

خدا یا تو را شکر برای تمام نعماتی که به من ارزانی داشتی

برای تمام روزهای آفتابی و برای تمام روزهای غمگین ابری و بارانی

... برای غروبهای آرام و شبهای تاریک و طولانی

خدایا تو را سپاس می گویم بخاطر دعاهایی که مستجاب می کنی

خدایا، شکرت برای تمام لبخندهای محبت بار، دستان یاری رسان
...

خدایا، تو را شکر می گویم برای تنهائیم، برای شغلم،
برای مسائل و مشکلاتم، برای تردیدها و اشکهایم، چرا که همه اینها مرا به تو نزدیکتر کرد.

تو را شکر می گویم برای تداوم حیاتم، برای اینکه سرپناهی نگاره: ‏خدا یا تو را شکر برای تمام نعماتی که به من ارزانی داشتی برای تمام روزهای آفتابی و برای تمام روزهای غمگین ابری و بارانی... برای غروبهای آرام و شبهای تاریک و طولانیخدایا تو را سپاس می گویم بخاطر دعاهایی که مستجاب می کنیخدایا، شکرت برای تمام لبخندهای محبت بار، دستان یاری رسانخدایا، تو را شکر می گویم برای تنهائیم، برای شغلم، برای مسائل و مشکلاتم، برای تردیدها و اشکهایم، چرا که همه اینها مرا به تو نزدیکتر کرد.تو را شکر می گویم برای تداوم حیاتم، برای اینکه سرپناهی در اختیارم نهاده ای، برای غذایم و برای برآورده کردن تمام نیازم.پروردگارا، همان را می خواهم که تو برایم خواسته ای.♥‏
در اختیارم نهاده ای، برای غذایم و برای برآورده کردن تمام نیازم.

پروردگارا، همان را می خواهم که تو برایم خواسته ای


شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

سوژه

کانـــدیدا، رأی آورد!

تابـــلو، نقاش را ثروتمند کرد!

شــــعرِ شاعر، به چند زبان ترجمه شد!

کـــارگردان، جایزه ها را درو کرد!


...
و هنوز سر همان چهار راه واکس می زند

کـــــــــودکی که همیشه بهترین "ســــــوژه" است

نگاره: ‏کانـــدیدا، رأی آورد!
تابـــلو، نقاش را ثروتمند کرد!
شــــعرِ شاعر، به چند زبان ترجمه شد!
کـــارگردان، جایزه ها را درو کرد!
و هنوز سر همان چهار راه واکس می زند
کـــــــــودکی که همیشه بهترین "ســــــوژه" است!‏


شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

دفتر مشق .......

 

نگاره: ‏معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا …
دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت: بله خانوم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه‌هاش میزد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن؟ ها؟! فردا مادرت رومیاری مدرسه می‌خوام درمورد بچه بی‌انضباطش باهاش صحبت کنم!
دخترک چونه لرزونش رو جمع کرد … بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم … مادرم مریضه … اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن… اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد … اون وقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه … اون وقت … اون وقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم … اون وقت قول میدم مشقامو بنویسم…
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت: بشین سارا …
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...!‏

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا …

دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت
و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت: بله خانوم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه‌هاش میزد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد... زد:

چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن؟ ها؟!
فردا مادرت رومیاری مدرسه می‌خوام درمورد بچه بی‌انضباطش باهاش صحبت کنم!

دخترک چونه لرزونش رو جمع کرد … بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم … مادرم مریضه … اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن…
اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد …
اون وقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه …
اون وقت … اون وقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره
که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم … اون وقت قول میدم مشقامو بنویسم…

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت: بشین سارا …

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...!

جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

یک داستان عشقی غم انگیز

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه

 

 

.

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.

دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش



ادامه مطلب

جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

یادش بخیر

عکس


چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

نگفتیم چرا !!!!!!!!!!!!

ضربه خوردیم وشکستیم و نگفتیم چرا؟!
ما دهان از گله بستیم و نگفتیم چرا؟!

جای "بنشین" و "بفرما", "بتمرگی" گفتند..!
ما شنیدیم و نشستیم و نگفتیم چرا؟

"تو" نگفتیم و "شمایی" نشنیدیم و هنوز ,
ساده مثل کف دستیم و نگفتیم چرا؟!

دل سپردیم به آن "دال" سر دشمن و دوست,
... دشمن و دوست پرستیم و نگفتیم چرا؟!

چه "چراها" که شنیدیم و ندانیم چرا ;
ما همین بوده و هستیم و نگفتیم چرا؟

چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

ارزش قلب ........

عکس


چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

خدا..........

دانشجویی به استادش گفت:

استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم ان را عبادت نمی کنم.

استاد به انتهای کلاس رفت و به ان دانشجو گفت : ایا مرا می بینی؟

دانشجو پاسخ داد : نه استاد ! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.

استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت : تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید !


چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

کف دست به ما چی میگه

مطلب امروز از نویسنده و محققی است فرانسوی که در سال 1886 با نام ،

 رنه ژان ماری گنون ، در حومه پاریس متولد شد و در سال 1951 با نام ، عبدالواحد یحیی ، در مصر فوت نمود .

دلایل عمیق گرایش رنه گنون به سیر و سلوک اسلامی

همواره برای هموطنانش مبهم ماند وتغییر مذهب او موجب شگفتی جهان غرب شد .

مطلب امروز گرفته شده از فصلی از یکی از کتابهای او به نام ،

اسلام و تائوئیسم ، است . فصلی با نام : نگرشی بر کف دست .

« ... بطن علوم سنتی برای غربیان غریب و دور از ذهن است

و درک طبیعت حقیقی این علوم برای ایشان دشوار می باشد .

امروزه اکثر علوم سنتی برای غربیان کاملا از دست رفته اند

و از بقیه این علوم جز تفاله ای بی شکل و مسخ شده چیزی باقی نمانده است

تا آنجا که به سطح دستورالعملهای تجربی و " فن پیشگویی " تنزل یافته اند و مسلما فاقد هرگونه ارزش اعتقادی هستند .



ادامه مطلب

چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

مشت خدا..........

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم
گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
 
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر
بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش
می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
 
ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه
برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه گفت: “دخترم! خجالت نکش، بیا جلو
خودت شکلاتهاتو بردار”
 
دخترک پاسخ داد: “عمو! نمی‌خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟ “
 
بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟
 
و دخترک با خنده‌ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!


یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 

ترس و خنده ؟ "

یکی تعریف می‌کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد می شه!
این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠ کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمی شد.
وسط جنگل، داره شب می شه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یه کمی با موتور ور رفتم دیدم... می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می آرم! راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.
با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش. این قدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیچ کس پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!
خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صدا راه افتاد. هنوز خودم رو جمع و جور نکرده بودم که توی نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه! تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره. تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلوی چشمم.
تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده. نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.
از دور یه نوری دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که نفس کم آورده بودم. دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم روی زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم. وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس
اومدن تو. یکیشون داد زد: محمد نگاه کن! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشین رو هل می‎دادیم سوار ماشین ما شده بود!


یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 


ترسو‌ترین مسافر ترانه‌های خط شکن نمی‌ رسی‌ به مقصدت نمی‌‌رسی‌ به قلب من ترسو‌ترین مسافر ترانه‌های خط شکن نمی‌ رسی‌ به مقصدت نمی‌‌رسی‌ به قلب من نمی‌ رسی‌ به این سکوت تا بشه فریاد گریز نمی‌ رسی‌ به لحظه‌ای که شب بشه ستاره ریز نمی‌ رسی‌ به سایه‌ای که از ستاره دل برید واسه رسیدن به تو رو داشتن تو خط کشید تو این ترانه سکوت بمون اگر که لایقی بمون کتاب زندگیت نداره فصل عاشقی اگه به من سر زدی نظر یادت نره باشه
fhadadzade@rocketmail.com
نازترین عکسهای ایرانی

 

 

ترسوترین مسافر

 

ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391

 

کاش ...........
ما نسل بوسه های خیابانی هستیم
انتظار .......
انسان !!!!!!!!!!!!!
خاطراتم ........
زانوهاموبغل کردم !!!!!!!!!!!!
قایق کاغذی .......
سکوت کردم ............
هیچکس ..........
گاهی وقتا ...........
تو همیشه کنارم بودی...
قیامت .........
خدای من
سوژه
دفتر مشق .......
یک داستان عشقی غم انگیز
یادش بخیر
نگفتیم چرا !!!!!!!!!!!!
ارزش قلب ........

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مشق خواستنی و آدرس zendginaameh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دلتنگی های تنها
دلنوشته های دلتنگ
عشق تنهای
گیتار
موزیک شهر 1
علی کمارجی نژاد ترانه سرا
باران و قلم سرخ
موزیک شهر
سیب تم ، قالب وبلاگ
محمد علی ناجی
سرگرمی
بیانات یک روانشناس ناشی
سلطان راک ایران،رضا یزدانی
موسیقی کسب و کار من است
بی خیال بد بیاری
طرفداران سیاوش قمیشی
کبوتر عاشق
جودی ابوت
موزیک باران
بهترین قالب وبلاگ
hi Baby
موسیقی کسب و کار من است
وب سایت رسمی استقلال
آسمونی
فرزین
بالش بنفش ملیکا
عشق و نفرت
صفای اشک و وفای غم
سایت عاشقانه
خانومی
جوجه اردک زشت
سجاد یزدانی ‘ ترانه سرا
آوازک
قالب وبلاگ آسمون
قالب وبلاگ
قالب عاشقانه
قالب وبلاگ بلاگفا
تنهایی
آثار من
با ناصحین
طرفداران رضا یزدانی
موسیقی ما
دنیای آهنگ
دختر رشتی
هوت موزیک
گالری عکس پیکفا
ایزار و خدمات وبلاگ
دنیای پر از شکلک
کد آهنگ های مجاز
من و تو
دختر باران
این عمار
کد آهنگ
کهکشانی ها
سکه و اسکناس قدیمی ایرانی و خارجی
آسمان
علوم
ستاره شب
مریم
آغازکسی باش که پایان توباشد
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

 

رضا یزدانی
مازیار فلاحی
یغما گلرویی
محسن یگانه
چاوشی
عبدالمالکی
رضا صادقی
حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
جلو پنجره اسپرت
الوقلیون

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 62
بازدید کل : 31536
تعداد مطالب : 184
تعداد نظرات : 183
تعداد آنلاین : 1



روع کد ساعت -->

روع کد تغییر شکل موس -->

.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->